نیکو

۴۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

خدایا از تو میخواهم که به تک تک این بندگانت که آواره و ویلان پارکها وخرابها وپلهاهستند،،،مواظبشان باش ونگذار گزندی ببینند!!!!و بیشتر مواظب انانی باش که به حساب خود فکر میکردند که جایگاهی امن را برای امشب پیدا کرده اند ،،،،ولی اکنون متوجه شده اند که پا به بیشه چه هیولاهایی یاخانه گرگهای انسان نما گذاشته اندواکنون متوجه شده اند که به کجا رفته اند وهیچ راه بازگش یا نجاتی ندارند ،،،،،،خدایا ویژه مواظب این عزیزان وقشراسیب پذیر اینان باش...

  آمین یا رب العالمین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۸
majid majidi

خدا یا کمک کن ،به اون دختر بی پناه وبی یار ویاور که شکمش از سوز گرسنگی میسوزد ،قلب کوچک ترسیده اش که از بی کسی ویارویاوری احساس ترس همراه خجالت میکندو.........هزاران کمبود ومشکل ودرد ودردو د.....ر........د،،،،و.......

 

چشمان منتظر من همیشه به این صفحه کوچک مجازی دوخته شده ،که مبادا این فرشته گان بی کس ،کمک یا نیازی لازم داشته باشند وبنده غافل گردیده باشم ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۷
majid majidi

قبلنا همیشه تا به یکی اس میدادم خوابم نمیاد،‌ خوابم میگرفت  طوری ک تا جواب یارو بیاد من خوابیده بودم دیگه  بعد همشون فک میکردن دارم با یکی دیگه چت میکنم  خلاصه صب اوضاعی بود.

الانم تا نوشتم خوابم نمیاد دارم از بی خوابی میمیرم  کی بخوابم ؟‌ کی بیدار شم؟ اصن ساعت گذاشته بودم الان بیدار شم. ولی هنوز نخوابیدم. این اون وضع زندگی نیست که من از خودم انتظار داشتم.. این اون آرمانهایی نیست که داشتم.. این اون سرنوشتی نیست ک من برای خودم تصور میکردم. این اون نیست. اون اینه. اونا اینه میخوان  همین جاشو من بلد نیستم همینو بلد نیستم  اونی که ب ما نریده بود  تمام کلیپایی ک دیدم داره از ذهنم میگذره -ـ- پایان من نزدیکه فکر کنم 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۷
majid majidi

ای جانم از خواب بیدار شدم مستقیم اومدم ببینم برام چیزی نوشتی یا نه فکر کنم دارم عاشق میشم

ودیدم که نوشتی عاشقانه من عاشقانه دوستت دارم .

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم

شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم

با پرتو ماه ایم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم

دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم

فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم

ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۶
majid majidi

کلمات کم می آورند برای توصیفت؛

میدانی؟عشق را باید با همان کلمه خودش توصیفش کرد عشق عشق است دیگر بیایید عشق را با همان نام مقدس خودش صدا بزنیم برایش داستان نسازیم همینقدر ساده و روان نه طعم خاصی دارد و رنگ خاصی نه نعناییست و نه بنفشِ مایل به آبی عشق همینقدر آرام زیبا روان و بی رنگ است بیایید عشق را هفت رنگ نکنیم عشق باید همینگونه پاک ساده و بی رنگ بماند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۵
majid majidi

عاشقانه های مرا چه کسی میخواند؟

اصلا چه نیازی دارد کسی بخوانتشان؟!
این نوشته هاچند بار دست به دست شدند؟ و به تو نرسیدند؟
شاید هم رسیدند وتوحتی آنهارا نخوانده ایی و بی توجه از کنارشان گذشته ایی؛ اما من ایمان دارم روزی دخترکی این شعر هارا میخواند ولی نمیداند "پدرش" لابه لای این کلمات  گم شده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۵
majid majidi

الفِ عزیزم این اولین باریست که بعد از یک سال قرار است بجای آنکه منتظر باشم برای آنلاین شدنت منتظر میمانم تا پیغامی از تو روی گوشی موبایلم دریافت کنم روز های سختی در پیش داریم من وقتی تو نباشی یا کم تر باشی باید به چه دل خوش کنم؟قضیه دلتنگی برای دیدن عکس جدید از تو که بماند...

چطوربه چشمانم یاد بدهم گریه نکنند درحالی که بالای صفحه چت تو دقیقا بالای کلمه ی "عشق جانم"نوشته باشد آخرین بازدید یک هفته پیش؛یک ماه پیش،خیلی وقت پیش...

سخت تر از همه چطور به عکس هایت زل بزنم و قربان صدقه ات بروم درحالی که دیگر نمیتوانم درخواست عکس جدیدی از تو کنم؟

اصلا میدانی خوش بحال خانواده ات هروز صبح چشمان خمار و مست خواب آلودو موهای پریشان که چند تار آن روی پیشانی ات ریخته رامیبینند؛شاید توجهی نکننداصلا چطور میتوانند نادیده بگیرند زیبایی هایت را ولی من میتوانم هروزبرای تمام این لحظات سرشار از زیبایی های تو جان بدهم دلبرم.حالا فکرش را بکن نباشی یاکمتر باشی هرچند کوتاه...اصلا من کلمه نبودن کم بودن در کتم نمیرود تو باید باشی و در هرثانیه زندگیم زندگی کنی.

باز از تو نوشتن یک طرف و کم آوردن کلمه یک طرف و پر حرفی های من یک طرف...

مطمعنم اگر تا صبح هم بنویسم غرغرها و نگرانی هاواز تو گفتن و دلشوره هایم برای تو پایان ندارد امیدوارم این روز ها زودتر تمام شود و خلاص اصلا بگذار کلمه جادویی ات که باآن هیپنوتیزمم میکنی وزبانم بند می آید و  انگاردیگر حرفی برای گفتن نمیگذاری را بگویم و خطم کلام...

♡دوستت دارم آقای الف♡ 

1398-5-1این هم از تاریخ نکبت ترین روز دنیا))):

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۴
majid majidi

تجربه کمی هم سکوت، برای هر کسی مفیده.

این باعث میشه به جای عضلات زبان، کمی هم سلول های مغز انسان فعالیت کنن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۴
majid majidi

خدا میداند، ولی... آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد دیگر نه میشود تقلب کرد و نه میشود سر کسی کلاه گذاشت!
آن روز تازه می فهمیم که دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود
 سوالی که بیش از یک بار نمی توان به آن پاسخ داد.
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد روی تخته سیاه قیامت، اسم ما را جز خوب ها بنویسند 
خدا کند حواسمان بوده باشد که زنگ های تفریح آنقدر در حیاط نمانده باشیم که ((حیات=زندگی)) را از یاد برده باشیم.
خدا کند که دفتر زند گی مان را زیبا جلد کرده باشیم و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم و بدانیم که دفتر دنیا، چک نویسی بیش نیست؛ چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتر دیگر است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۳
majid majidi

وقتی قلب آدم عمیقا عاشق کسی باشه چطور میتونه عشقش رو فراموش کنه؟ باز هم صبح شد و من اولین چیزی که بهش فکر کردم تو بودی... دلم برات خیلی تنگ شده... آخه چقدر تو سنگدل و بی معرفتی...

تو هم دوستم داشتی من تو برق نگاهت عشق دیدم. پس چی شد اون همه عشق و علاقه؟؟؟ آخه بدون تو دلمو به چی خوش کنم؟ کاش همونی بودی که تو اینستا فالوم کرده... کاش هنوزم یه راهی برای برگشتنت باشه...

نمیتونم هیچ وقت و هیچ موقع فراموشت کنم. مواظب خودت باش پرستوی من...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۰۶:۳۲
majid majidi