نیکو

هرچی فکر کردم و تمام پیامهات خواندم

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۱ ق.ظ

مطمئن شدم بودن کنار تو من خوشبخت که نمی کرد هیچ خیلی چیزها مقل سلامتی و جوانی ام رو هم به پات هدر میدادم....این روزها مدام فکر میکردم به مادرت پیام بدهم و برسم بگم چه حسی دارم و خوشحالم این کابوس تمام شد و در حین حال بگم هرگز نمی بخشم بابت بهم اندازی و ظلم اش.مادرت یک شیطان مجسم بود اون دقیقن همین میخواست که من جلوی تو خراب کنه در حالیکه میتوانست طبق پیشنهاد خودم اجازه بده اگر ناراضی هست از ازدواج مان همه چیز به خوبی و خوشی خودمان تمام کنیم ولی بقول بابام اون فقط میخواست من از چشمت بیافتم که موفق شد....بهرحال سپردم ش بخدا و جواب کارش فقط شب اول قبر باهاش محاسبه میکنم نه الان .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۳۱
majid majidi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی